باران میبارد و باز دل ، تنگ میشود برای صحبت های عاشقانه با تو.
باران می بارد و باز چترم از نبودت اشک میریزد و دامان خیابان های شهر از گریه هایش خیسِ خیس می شود.
باران می بارد چشمانت کاش
متوجه بغضم نشود.
تو را رنجاندم در همین شب بارانی اما باور داشته باش قلبم برایت می تپد
آنهم عاشقانه ی عاشقانه.
حسادت اخلاقم را تغییر داده. تو را یا مطلق میخواهم یا ... . یایَش مهم نیست.
بگذار آدم بدِ قصه فعلا من باشم. قول داده ام در انتهای قصه همان شود که من میخواهم و تو. فعلا دنیا جورچینش بر وفق مراد ما نیست ...
آه میکشد ریه های ندانم کارِ من. انگار نمیدانند تک تک تار موهایم به نفسهایشان بند است.
هر بار سفید و سفید تر . هر بار دل تنگ و دلتنگ تر.
میخواهم آواز بخوانم . شعر بنویسم. نقاشی بکشم.
میخواهم تو را در نمایشت فراموش کنم. اگر
وفقط اگر ، این هنر در من ظهور کند.
که بعید میدانم. بعییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید بعید.
#هانیه سیدمردانی
سرطان اعصاب گرفته ام
انگار
گاه سراغت را می گیرد
گاه بیخیال می شود .
و تمام کائنات
میدانند از بود و نبود تو ...
****
فانوس میخواهم چه کار ؟!؟
اسمت که می آید،
ماه به تماشایت بی پروا بیرون میزند از خانه
حتی اگر خودت نباشی...
من به عشقت ، به اعتبار تو
آسمان را از آنِ خود ساختم.
حالا هر چقدر دوستداری ناز کن و نباش ...
چشمانت را ببند
دستهایم را بگیر
محکم
بگذار نفسهایمان یکی شود
همین یکبار
مگر نمیبینی
آسمان ، دلتنگی ِ خدافظی مان را می کند.
بیشتر از تو و کمتر از من
****
دیگر به یادت نخواهم سرود
نخواهم گریست
پاییز هم دیگر برایم عاشقانه نیست
این افسانه ی عمر
سالهاست نقش یخ های قطبی شده ...
اینم برای شمایی که دوست دارین عکس نوشته شعرام رو داشته باشین
منم شما رو دوست دارم خیلی خیلی زیاد